نفس مامان ،محمدرهامنفس مامان ،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

محمدرهام هستی مامان وبابا

درس عشق ورزیدن به همنوع

پسرگلم سلام امیدوارم همیشه خوب وتندرست باشی ماه من. الان که داری این مطلب میخونی نمیدونم چندسالته ولی مطمئنم حال امروز منو میفهمی اینو از هوش وعاطفه سرشاری که توی این سنِ کم ازت میبینم  میتونم تشخیص بدم. ماه من توی روزگاری که از همه میشنوم مهربونی ومحبت مرده،آدمهایی کنارم هستن که توی عشق ورزیدن بی بدیلن،آدمهایی که فقط ازم توقع ندارن،آدمهایی که منتظر نیستن تا از من بهشون عشقی برسه وبعد چند صدم اونو اونم از روی وظیفه واجبار بهم پس بدن. آگاه باش نفسم که همیشه وهمه جا توی تمام فراز ونشیبهای زندگی هم هستن کسایی که داشتنشون برای خیلیییییییییییی ها رویا وآرزو شدهوتو باید قدر اونا رو بدونی. عشق اهورایی من ،شخصیت نیک وق...
29 شهريور 1391

دومین قرار دوستانه ی من و فرشته های بهمن 89

سلام من روزسه شنبه 1391/06/21همراه مامانم به یک قرار دوستانه دیگه رفتیم وجاتون خالی خیلییییییییییی هم بهمون خوش گذشت. البته من این سری کمی اذیت کردم وعلتشم این بود که من طبق روال همه پارک رفتنهام میخواستم برم پیاده روی ودو انجام بدم که مامانی مانعم شد ومنم کلافه شدم وهمه اسباب بازیهای دوستامو گرفتم واگه میخواستنشون جیغ میزدم ومیگفتم :نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه که این عمل من خیلی با عث تعجب مامانی شده بود غافل از اینکه عمل من عکس العمل قرنطینه ای بود که خودش برام درنظر گرفته بود والان هردو مون از رفتار اون روزمون پشیمونیم.   من یه همچین پسری هستم: فعال وپرجنب وجوش که اصلا"دوست ندارم وق...
26 شهريور 1391

سفرنامه ای از مشهد تا شمال

سلام وهزاران دورود ووقت بخیر     ممنون از حضور پراز لطف ومهرتون به دلیل طولانی بودن این پست شما را به ادامه مطلب دعوت مینماییم. بفرماییــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد             1391/06/07 با یاد ونام خدای مهربون راهی مشهد مقدس ودیار یار شدیم .من چند ماه پیش برای اولین بار رفته بودم پابوس امام رضا ولی این اولین باره که همراه آقایون(سری پیش فقط خانوما بودن ومن وامیرحسین) وبا ماشین به زیارت ضامن آهو میرم .تا به تجربیات سفرهام افزوده بشه .اینجا شهرگرمسارِکه ما توی یک پارک نشستیم وصبحانه نوش جان کردیم . اینجا جوجو شدم ...
22 شهريور 1391

اینجاکجاست؟ایناکه درآغوشم میکشن کی هستن؟چقدربعضی صداها برام آَشناست!!!

.. به نام دوست که هرچه دارم از اوست ساعت 16.40یه روز سرد زمستونی خدای مهربون یکی از فرشته هاشوبه سمانه وعلیرضا هدیه دادومحفل خونشون رو گرم ودل خودشون واطرافیانشون روشاد کرد. ..........اون فرشته من بودم......... امروز15بهمن 1389ومن ومامان ازساعت11اومدیم بیمارستان اقبال میگن مامانی حالش بدشده وزمان تولدمن نزدیکه بازم اون صدای آشنا رومی شنیدم که میگفت پسرگلم لحظه موعود داره فرامیرسه امروز قراره همدیگه رو ببینیم وای چقدرواسه لحظه ای که میخوام درآغوش بگیرمت لحظه شماری میکنم. پسرقشنگم فقط تالحظه ای که متولد میشی مواظب خودت باش بعدش خودم جونمو فدات میکنم. فکرکنم مامانم وقتی این صحبتاروباهام میکرد حالش اصلا خوب نب...
2 شهريور 1391

حال این روزهای من وسالروزعقدمامان وبابا

بسم الله الرحمن الرحیم سلام ودرود بی پایان با وجود اینکه هرروز با مامانی میریم بیرون ولی من اصلا"حوصله تو خونه موندن رو ندارم وهمش نوای بییم بییم سر میدم وچون مدتهاست که فهمیدم کلیدهای کاربردی آسانسور3وpهستن اگه این قد 85سانتی جلوی آزادی من رو نگرفته بود تا مامان کفشهاشو بپوشه قطع به یقین از  دستش متواری میشدم تا زودتر به محیط بدون سقف برسم. بعد از حرکت آسانسور به دیوار روبه روی در تکیه میدم وبه دنبال این خانومه که طبقه ها رو اعلام میکنه میگردم ویه حسی بهم میگه که توی سقف نشسته ومن اونجا دنبالش میگردم ونزدیک توقف آسانسور هم که میشه میپرم جلوی در وگارد دویدن میگیرم که لحظه ای از زمان رو ازدست ندم وبه محض توق...
31 مرداد 1391

دیدار با گروه همسالان

1391/03/06شنبه بالاخره انتظار به سر رسید ومن ودوستام ومامانامون تجدید دیدار کردیم والبته بعضیها رو هم تازه برای اولین بار دیدیم ومسرور شدیم. اون دوستم که داره پیاده روی میکنه اسمش آرتین از راست: محمد مهدی-ار شان-کسرا-خودم-ارمیاومحمد امین که این دخمل خوشگل دختر خاله محمد امینه واز ما بزرگتره من اول که رسیدیم مامانمو کچل کردم که دنبال کلاغها بریم وبعدشم که اونا از دست ما فرار میکردن جیغغغغغغغغغغغ میزدم ومیگفتم: .........مــــــــــــــــــــــــــــی................   یعنی: میخوامشون. مامانمم که دید من بیخیال این کلاغهای نترس وپررو نمیشم بهم گفت پسرم اینا نوکت میزنن وجیز...
11 خرداد 1391

تولد دسته جمعی فرشته های یک ساله

روز 12اسفندسال 1390برای من و19تا از دوستای دیگم توی happy house تولد دسته جمعی گرفته شد که جاتون خالی خیلی بهمون خوش گذشت.   این تولد دسته جمعی به افتخار 20تاییمون گرفته شد یعنی: 1-رایان 2-کسرا 3-آرتین 4-ایلیا ی خاله فرنوش 5-آراد 6-ارمیا 7-سام 8-آریو 9-کیان 10-ایلیای خاله رویا 11-ارشان 12-محمد امین 13-فرسام 14-پندار 15-آروین 16-برسام 17-باران خاله شبنم 18-باران خاله بهار 19-آرشیدا 20-خودم   اینم عکس کیکمونه: من وپندار در تفکری عمیق چقدر خوب میشد از این وسایل بازی به این بزرگی ومتنوعی توی خونمون داشتیم.   من امروز خیلی حوصله ندارم آخه صبح با صدای زنگ خونمو...
20 اسفند 1390
1